فعلي نوياب از روزگاري كهن
فعلي نوياب از روزگاري كهن
فعلي نوياب از روزگاري كهن
نويسنده: دكتر حسن احمديگيوي
بسياري از فعلهاي كهن پارسي به مرور زمان ساختها، ساختارها، كاربردها و مفهومهاي خود را از دست دادهاند و گروه بيشماري از آنها از دايرة كاربرد به در افتادهاند و از آنها جز در پارهاي از متنهاي كهن يا فرهنگها نام و نشاني نيست.
امروز هيچكس به جاي جملة «او آرزوي گوشت كرد» نميگويد: او را گوشت آرزو كرد.» يا به جاي ساخت ماضي نقلي «ديدهاي»، كسي نميگويد: «ديده داري»؛ اما در متون كهن از اين دست كاربردها فراوان توان يافت.
از آثار سدة هفتم كتابي است به نام «مناقب اوحدالّدين كرماني» در حالات و مقامات شيخ اوحدالدين حامدبن ابي الفخر كرماني، عارف سدة ششم و هفتم (635 ـ 559ق) كه پس از درگذشتش، يكي از مريدان او بدون ذكر نام خويش، در كرامات و مقامات و حالات وي پرداخته است و روانشاد استاد بديعالزمان فروزانفر در سال 1347، آن را تصحيح و تنقيح و تحثيه فرمودهاند و بندة ناچيز هم در كار بازخواني و بازنويسي و مقابله، دستيار و خدمتگزار آن استاد بيبديل بودهام كه استاد در مقدمه با يادآوري آن، بزرگواري و شاگردنوازي فرمودهاند.
در اين كتاب، بارها و بارها ساختار فعلي ويژهاي به كار رفته است كه بنده در هيچ يك از متنهاي كهن ديگر به چنين كاربردي بر نخورده بودم.
شگفتا كه استاد ما با آن حدّت ذهن و احاطهاي كه بر همة متون ديرين فارسي داشتند، بدين كاربرد، عنايت نفرموده بودند تا چه رسد به شاگردش كه تازه، تحصيلات دورة دكتري زبان و ادبيات فارسي را پشت سر ميگذاشت و در بازخواني و بازنويسي و مقابلة كتاب، افتخار دستياري استادش را داشت.
نگارنده پس از توجه بدين ساختار در آن متن، بسياري از متنهاي كهن ديگر را نيز در جستار اين ساختار در مطالعه گرفتم و از آن همه، سه شاهد از ترجمة تفسير طبري و يك شاهد از تاريخ بلعمي براي اين ساختار پيدا كردم. بعدها نيز بر حسب اتفاق در برهان قاطع ديدم كه محمدحسين بن خلف تبريزي در تأليف خود، در توضيح معني واژة «شكرسنگ»، آن را به جاي و معني مضارع اخباري به كار برده و نوشته است: «شكر سنگ، حجر اعرابي است ... چون آن را بسايند و بر موضعي كه خون آمده ميباشد، ريزند، خون را باز دارد.»
اين ساختار در متنهاي ياد شده گاهي به جاي ماضي نقلي امروزي به كار رفته است و گاهي به جاي مضارع اخباري؛ و گاهي چنان آمده است كه هم آن را مضارع اخباري و هم ماضي نقلي ميتوان گفت. و نيز به ندرت جانشين فعلهايي چون ماضي ابعد و مضارع التزامي امروزي است و نيز گاهي ميان دو فعل ديگر مشترك است؛ از اين رو شايد بتوان آن را «فعل وصفي ساخت مشترك» ناميد. اينك چند نمونه از اين فعل نوياب كهن ساختار:
دستوري نخواهند به وا ايستيدن از تو، آن كسها كه گرويده ميباشند به صدق و اخلاص به خداي. (طبري/614)
[شيخ] بدين خدمت مشغول است و تمامت خربندگان نشسته ميباشند و به شراب، مشغول؛ و مست طافح شده. (اوحد/35) نُزلها كه آورده ميباشند، پيش ميآورند. (همان/35)
جسر بر كشتيها ميباشد و به زنجير بسته ميباشند. (همان/48)
والدة شيخ... را كه زن استادالسلاطين مجدالدّين اسحاق بوده ميباشد، در حبالة خود آورده ميباشد. [مضارع اخباري]. (همان/84)
شيخ كيفيت حال را هر چون واقع شده ميباشد، معين ميفرمايد... بعد از آن، مكتوب و جامه كه فرستاده ميباشد، مينمايد. (همان/123)
بنابر آنكه اين اخي احمد را ... با سعدالدين كوبك مصاحبتي و محبتي بوده ميباشد، جماعت... خبث ميكنند كه فلاني نيز در اين قضيه وقوف داشته است. (همان/140)
سرايي مييابند از آنِ ملك ماضي كه از مدت بسيار، وفات يافته ميباشد و آن سراي همچنان بيخصم مانده. (همان/148)
خدمت شيخ... آن شخص را ... ميفرستد. او نيز بر اين منوال در خواب ديده ميباشد، رفته است. اصحاب خود جمع كرده... روان شده است. (همان/147)
ميآيند و احوال عزيز و موي او را و پيغامي كه كرده ميباشد و پيغام شيخ ميرسانند. (همان/216)
خواجهاي متمول... بر در شهر ديهي دارد... طاق و رواق ساخته ميباشد و دائماً خدمت شيخ را آنجا... ميبرد. (همان/200)
جماعتي از خواص به حضرت سلطان درميآيند و از اين مقالات كه شده ميباشد، استماع ميكنند. (همان/213ـ212)
تا راست ميدارند... و ايستيده ميباشند بر وفاي عهد شما را... شما نيز ايستيده ميباشيد.(طبري/600)
شيخ در خانه با خود مشغول ميباشد و مراقب شده. او [دختر] چوبي به دست گرفته ميباشد و طشتي در خانه نهاده ميباشد. بر آن طشت ميزند. (اوحد/70)
در آن وقت ميباشد كه والدة شيخ صدرالدين را (رض)... در حبالة خود آورده ميباشد. (همان/84)
چون آن دو بزرگ در ممالك او تشريف داده ميباشند... كنار صفه دو سجاده انداخته ميباشند. يكي بر يك سجاده و يكي بر ديگر مينشينند. (همان/96)
چون از آن قِبَل فارغ شده ميباشند به... مشغول ميشوند. (همان/97)
كودك را ميلي شده ميباشد و ميگويد فرمان داريد. (همان/113 ـ 112)
سلطان ميگويد سلطنت به خدمت شما مفوض شد. من چگونه نشينم؟ خدمت شيخ ميفرمايد: پس سوگند و عهد و ميثاق من شكسته ميباشي. (همان/126)
استخارة آن عزيز ميكردم. ديدم... آن كاسة بزرگ كه پنج نصيبه ميستاند و دائماً آن بر سر سفره، پيش ما نهاده ميباشد، پيش نهاده. (همان/133)
حضرت شيخ در بغداد ميباشد و وقت عزيمت سفر ميشود و قافلة عظيم بسيار جمع شده ميباشند... چون ده دوازده مرحله رفته ميباشد، خدمت شيخ... زماني مشغول ميشود. (همان/143)
خادمي ديگر با هم ميفرستد... تا خادم آمدن، خدمت شيخ مراقب شده ميباشد. (همان/204)
سلطان را عظيم رقّتي ميشود و... با عزيز حكايت ميكند. عزيز سر در پيش انداخته ميباشد و جواب نميگويد. (همان/217)
روزي بدبختان، بيتي چند در هجو گفته ميباشند و آورده و به شيخ زينالدين داده كه به خدمت شيخ عرضه بدارد. (همان/219)
در حمام جمعيتي خوش ميسازند و ميوه و خورش و فقاع ترتيب داده، نشسته ميباشند.(همان/272)
شكرسنگ، حجر اعرابي است... چون آن را بسايند و بر موضعي كه خون آمده ميباشد، ريزند، خون را باز دارد.(برهان)
من تاريخ نوشتم. چون تفحص تقديم داشتم، در همان تاريخ وفات يافته ميباشد. (اوحد/209)
او را بسطي نميباشد. شيطان، دماغ او را به خلل آورده ميباشد و در زعم و تصور او چنان ميگذشت كه مقام و منزلت او تمام شده است. (همان/269)
هنوز شيخ را مقامات و مرتبه نشده ميباشد. چون توفيق رفيق ميباشد، ... حاصل ميشود. (همان/55)
اين معني را جماعت از خدمت شيخ استماع كرده ميباشند و مشاهده ميكنند كه چنان چيزي بر آن صوفي واقع گشت. (همان/138)
حضرت شيخ... بر ركاب ميرفت. اتفاق در ميان بازار، پسر صاحب حسن و جمال نشسته ميباشد.1 نظر شيخ بر او ميافتد. (همان/193)
از بوي آن، تمامت، خرم و معطر شدند و هيچ آفريده به نظافت و پاكيزگي آن هرگز ديگر جامه نديده ميباشند. (همان/210)
شخصي ميآيد و كاغذي به دست شيخ ميدهد. چون مطالعه ميفرمايد، شيخ را هجو كرده ميباشد. (همان/80)
خداي... تمام ميدارد نعمت خويش بر شما تا مگر شما گردن نهاده ميباشيد. (بلعمي/876)
ميخوريد از آنچه به غنيمت يافتهايد... و ترسيده ميباشيد2 از خداي. (طبري/592)
تا راست ميدارند... و ايستيده ميباشند3 بر وفاي عهد شما را به وفاداري، پس شما نيز... ايستيده ميباشيد ايشان را به وفاداري عهد. (همان/600)
1ـ مشترك ميان ماضي نقلي و مضارع اخباري:
وزير... ميگويد: هاي پسر بيادب! تو را با او چه كار است؟... پسر ترك سركرده ميباشد،4 نميشنود. (اوحد/117)
صاحب دعوت كه به طبخ و ترتيب طعام موسومند و اجتهاد كرده ميباشند5 تا طعامهاي پاكيزه پخته باشند... (همان/97)
2ـ مشترك ميان ماضي ساده و ماضي نقلي:
جماعتي... متفكر گشتند كه به چه دليل و علامت، خدمت شيخ را تحقيق شده ميباشد6 و او را به كلي نوميد گردانيد. (اوحد/133)
3ـ مشترك ميان ماضي نقلي و ماضي ابعد:
چون به خدمت شيخ... [ميآيد]، خدمت شيخ، پوستيني پوشيده ميباشد.7 سؤال ميكند كه اين پوستين را به خدمت شيخ از روم آوردهاند؟ (اوحد/51)
در شاهد زير، فعل، همراه مضارع سادة باشيدن، يعني بدون مي آمده (ساختار ماضي التزامي) و مانند بسياري از موارد، جانشين ماضي نقلي يا مضارع اخباري است:
امير حاج و... روانه شدند. حضرت شيخ(رض) با ربعي از قافله بوده باشد، مراجعت ساخت.(اوحد/144)
كتابنامه
1ـ احمدي گيوي، حسن. دستور تاريخي فعل، 2 مجلد، نشر قطره، تهران، 1381
2ـ برهان، محمدحسن بن خلف تبريزي (متخلص به برهان)، برهان قاطع، 5 مجلد، چاپ سوم، تصحيح دكتر محمدمعين، اميركبير، تهران، 1357
3ـ بلعمي، ابوعلي محمدبن عبدالله. تاريخ بلعمي (تكمله و ترجمة تاريخ طبري)، تصحيح ملك الشعراي بهار، به كوشش محمد پروين گنابادي، وزارت فرهنگ، تهران، 1341
4ـ ترجمة تفسير طبري (؟)، تأليف محمدبن جرير طبري، 7مجلد، به كوشش حبيب يغمايي، دانشگاه تهران، 1339 تا 1344
5ـ مناقب اوحدالدين كرماني(؟). تصحيح استاد بديعالزمان فروزانفر، ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1347
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
امروز هيچكس به جاي جملة «او آرزوي گوشت كرد» نميگويد: او را گوشت آرزو كرد.» يا به جاي ساخت ماضي نقلي «ديدهاي»، كسي نميگويد: «ديده داري»؛ اما در متون كهن از اين دست كاربردها فراوان توان يافت.
از آثار سدة هفتم كتابي است به نام «مناقب اوحدالّدين كرماني» در حالات و مقامات شيخ اوحدالدين حامدبن ابي الفخر كرماني، عارف سدة ششم و هفتم (635 ـ 559ق) كه پس از درگذشتش، يكي از مريدان او بدون ذكر نام خويش، در كرامات و مقامات و حالات وي پرداخته است و روانشاد استاد بديعالزمان فروزانفر در سال 1347، آن را تصحيح و تنقيح و تحثيه فرمودهاند و بندة ناچيز هم در كار بازخواني و بازنويسي و مقابله، دستيار و خدمتگزار آن استاد بيبديل بودهام كه استاد در مقدمه با يادآوري آن، بزرگواري و شاگردنوازي فرمودهاند.
در اين كتاب، بارها و بارها ساختار فعلي ويژهاي به كار رفته است كه بنده در هيچ يك از متنهاي كهن ديگر به چنين كاربردي بر نخورده بودم.
شگفتا كه استاد ما با آن حدّت ذهن و احاطهاي كه بر همة متون ديرين فارسي داشتند، بدين كاربرد، عنايت نفرموده بودند تا چه رسد به شاگردش كه تازه، تحصيلات دورة دكتري زبان و ادبيات فارسي را پشت سر ميگذاشت و در بازخواني و بازنويسي و مقابلة كتاب، افتخار دستياري استادش را داشت.
نگارنده پس از توجه بدين ساختار در آن متن، بسياري از متنهاي كهن ديگر را نيز در جستار اين ساختار در مطالعه گرفتم و از آن همه، سه شاهد از ترجمة تفسير طبري و يك شاهد از تاريخ بلعمي براي اين ساختار پيدا كردم. بعدها نيز بر حسب اتفاق در برهان قاطع ديدم كه محمدحسين بن خلف تبريزي در تأليف خود، در توضيح معني واژة «شكرسنگ»، آن را به جاي و معني مضارع اخباري به كار برده و نوشته است: «شكر سنگ، حجر اعرابي است ... چون آن را بسايند و بر موضعي كه خون آمده ميباشد، ريزند، خون را باز دارد.»
اين ساختار در متنهاي ياد شده گاهي به جاي ماضي نقلي امروزي به كار رفته است و گاهي به جاي مضارع اخباري؛ و گاهي چنان آمده است كه هم آن را مضارع اخباري و هم ماضي نقلي ميتوان گفت. و نيز به ندرت جانشين فعلهايي چون ماضي ابعد و مضارع التزامي امروزي است و نيز گاهي ميان دو فعل ديگر مشترك است؛ از اين رو شايد بتوان آن را «فعل وصفي ساخت مشترك» ناميد. اينك چند نمونه از اين فعل نوياب كهن ساختار:
دستوري نخواهند به وا ايستيدن از تو، آن كسها كه گرويده ميباشند به صدق و اخلاص به خداي. (طبري/614)
[شيخ] بدين خدمت مشغول است و تمامت خربندگان نشسته ميباشند و به شراب، مشغول؛ و مست طافح شده. (اوحد/35) نُزلها كه آورده ميباشند، پيش ميآورند. (همان/35)
جسر بر كشتيها ميباشد و به زنجير بسته ميباشند. (همان/48)
والدة شيخ... را كه زن استادالسلاطين مجدالدّين اسحاق بوده ميباشد، در حبالة خود آورده ميباشد. [مضارع اخباري]. (همان/84)
شيخ كيفيت حال را هر چون واقع شده ميباشد، معين ميفرمايد... بعد از آن، مكتوب و جامه كه فرستاده ميباشد، مينمايد. (همان/123)
بنابر آنكه اين اخي احمد را ... با سعدالدين كوبك مصاحبتي و محبتي بوده ميباشد، جماعت... خبث ميكنند كه فلاني نيز در اين قضيه وقوف داشته است. (همان/140)
سرايي مييابند از آنِ ملك ماضي كه از مدت بسيار، وفات يافته ميباشد و آن سراي همچنان بيخصم مانده. (همان/148)
خدمت شيخ... آن شخص را ... ميفرستد. او نيز بر اين منوال در خواب ديده ميباشد، رفته است. اصحاب خود جمع كرده... روان شده است. (همان/147)
ميآيند و احوال عزيز و موي او را و پيغامي كه كرده ميباشد و پيغام شيخ ميرسانند. (همان/216)
خواجهاي متمول... بر در شهر ديهي دارد... طاق و رواق ساخته ميباشد و دائماً خدمت شيخ را آنجا... ميبرد. (همان/200)
جماعتي از خواص به حضرت سلطان درميآيند و از اين مقالات كه شده ميباشد، استماع ميكنند. (همان/213ـ212)
تا راست ميدارند... و ايستيده ميباشند بر وفاي عهد شما را... شما نيز ايستيده ميباشيد.(طبري/600)
شيخ در خانه با خود مشغول ميباشد و مراقب شده. او [دختر] چوبي به دست گرفته ميباشد و طشتي در خانه نهاده ميباشد. بر آن طشت ميزند. (اوحد/70)
در آن وقت ميباشد كه والدة شيخ صدرالدين را (رض)... در حبالة خود آورده ميباشد. (همان/84)
چون آن دو بزرگ در ممالك او تشريف داده ميباشند... كنار صفه دو سجاده انداخته ميباشند. يكي بر يك سجاده و يكي بر ديگر مينشينند. (همان/96)
چون از آن قِبَل فارغ شده ميباشند به... مشغول ميشوند. (همان/97)
كودك را ميلي شده ميباشد و ميگويد فرمان داريد. (همان/113 ـ 112)
سلطان ميگويد سلطنت به خدمت شما مفوض شد. من چگونه نشينم؟ خدمت شيخ ميفرمايد: پس سوگند و عهد و ميثاق من شكسته ميباشي. (همان/126)
استخارة آن عزيز ميكردم. ديدم... آن كاسة بزرگ كه پنج نصيبه ميستاند و دائماً آن بر سر سفره، پيش ما نهاده ميباشد، پيش نهاده. (همان/133)
حضرت شيخ در بغداد ميباشد و وقت عزيمت سفر ميشود و قافلة عظيم بسيار جمع شده ميباشند... چون ده دوازده مرحله رفته ميباشد، خدمت شيخ... زماني مشغول ميشود. (همان/143)
خادمي ديگر با هم ميفرستد... تا خادم آمدن، خدمت شيخ مراقب شده ميباشد. (همان/204)
سلطان را عظيم رقّتي ميشود و... با عزيز حكايت ميكند. عزيز سر در پيش انداخته ميباشد و جواب نميگويد. (همان/217)
روزي بدبختان، بيتي چند در هجو گفته ميباشند و آورده و به شيخ زينالدين داده كه به خدمت شيخ عرضه بدارد. (همان/219)
در حمام جمعيتي خوش ميسازند و ميوه و خورش و فقاع ترتيب داده، نشسته ميباشند.(همان/272)
شكرسنگ، حجر اعرابي است... چون آن را بسايند و بر موضعي كه خون آمده ميباشد، ريزند، خون را باز دارد.(برهان)
من تاريخ نوشتم. چون تفحص تقديم داشتم، در همان تاريخ وفات يافته ميباشد. (اوحد/209)
او را بسطي نميباشد. شيطان، دماغ او را به خلل آورده ميباشد و در زعم و تصور او چنان ميگذشت كه مقام و منزلت او تمام شده است. (همان/269)
هنوز شيخ را مقامات و مرتبه نشده ميباشد. چون توفيق رفيق ميباشد، ... حاصل ميشود. (همان/55)
اين معني را جماعت از خدمت شيخ استماع كرده ميباشند و مشاهده ميكنند كه چنان چيزي بر آن صوفي واقع گشت. (همان/138)
حضرت شيخ... بر ركاب ميرفت. اتفاق در ميان بازار، پسر صاحب حسن و جمال نشسته ميباشد.1 نظر شيخ بر او ميافتد. (همان/193)
از بوي آن، تمامت، خرم و معطر شدند و هيچ آفريده به نظافت و پاكيزگي آن هرگز ديگر جامه نديده ميباشند. (همان/210)
شخصي ميآيد و كاغذي به دست شيخ ميدهد. چون مطالعه ميفرمايد، شيخ را هجو كرده ميباشد. (همان/80)
خداي... تمام ميدارد نعمت خويش بر شما تا مگر شما گردن نهاده ميباشيد. (بلعمي/876)
ميخوريد از آنچه به غنيمت يافتهايد... و ترسيده ميباشيد2 از خداي. (طبري/592)
تا راست ميدارند... و ايستيده ميباشند3 بر وفاي عهد شما را به وفاداري، پس شما نيز... ايستيده ميباشيد ايشان را به وفاداري عهد. (همان/600)
1ـ مشترك ميان ماضي نقلي و مضارع اخباري:
وزير... ميگويد: هاي پسر بيادب! تو را با او چه كار است؟... پسر ترك سركرده ميباشد،4 نميشنود. (اوحد/117)
صاحب دعوت كه به طبخ و ترتيب طعام موسومند و اجتهاد كرده ميباشند5 تا طعامهاي پاكيزه پخته باشند... (همان/97)
2ـ مشترك ميان ماضي ساده و ماضي نقلي:
جماعتي... متفكر گشتند كه به چه دليل و علامت، خدمت شيخ را تحقيق شده ميباشد6 و او را به كلي نوميد گردانيد. (اوحد/133)
3ـ مشترك ميان ماضي نقلي و ماضي ابعد:
چون به خدمت شيخ... [ميآيد]، خدمت شيخ، پوستيني پوشيده ميباشد.7 سؤال ميكند كه اين پوستين را به خدمت شيخ از روم آوردهاند؟ (اوحد/51)
در شاهد زير، فعل، همراه مضارع سادة باشيدن، يعني بدون مي آمده (ساختار ماضي التزامي) و مانند بسياري از موارد، جانشين ماضي نقلي يا مضارع اخباري است:
امير حاج و... روانه شدند. حضرت شيخ(رض) با ربعي از قافله بوده باشد، مراجعت ساخت.(اوحد/144)
كتابنامه
1ـ احمدي گيوي، حسن. دستور تاريخي فعل، 2 مجلد، نشر قطره، تهران، 1381
2ـ برهان، محمدحسن بن خلف تبريزي (متخلص به برهان)، برهان قاطع، 5 مجلد، چاپ سوم، تصحيح دكتر محمدمعين، اميركبير، تهران، 1357
3ـ بلعمي، ابوعلي محمدبن عبدالله. تاريخ بلعمي (تكمله و ترجمة تاريخ طبري)، تصحيح ملك الشعراي بهار، به كوشش محمد پروين گنابادي، وزارت فرهنگ، تهران، 1341
4ـ ترجمة تفسير طبري (؟)، تأليف محمدبن جرير طبري، 7مجلد، به كوشش حبيب يغمايي، دانشگاه تهران، 1339 تا 1344
5ـ مناقب اوحدالدين كرماني(؟). تصحيح استاد بديعالزمان فروزانفر، ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1347
پينوشتها:
1ـ شايد جانشين ماضي بعيد
2ـ ترجمة «واتقّوالله» (سورة انفال/8/69)
3ـ جانشين مضارع اخباري
4 و 5ـ با گرايش بيشتر به ماضي نقلي
6ـ گرايش بيشتر به ماضي ساده
7ـ گرايش بيشتر به ماضي ابعد
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}